این سوره سیزده آیت است و سیصد و چهل و هشت کلمه و هزار و پانصد حرف‏ جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسران، و درین سوره سه آیت منسوخ است بجاى خویش آن را شرح دهیم. و در بیان فضیلت آن ابى بن کعب روایت کند از


مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الممتحنة کان المومنون و المومنات له شفعاء یوم القیامة.


قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکمْ أوْلیاء ابتدا این سوره در شأن حاطب بن ابى بلتعة فرود آمد مردى بود از جمله مهاجران و بدریان. چون رسول خدا (ص) عزم درست کرد که بغزاء اهل مکه شود، ساز واهبت آن کار پنهان میساخت، میخواست تا ناگاه و بیخبر فرا سرایشان شود، این حاطب ملطفه‏اى نوشت باهل مکه که رسول خدا اینک عزم درست کرد که بجنگ شما آید، بر حذر باشید و این نامه بزنى داد، نام وى ساره: هى التى امر رسول الله بقتلها یوم فتح مکه. گفته‏اند که: ده دینار بآن زن داد تا نامه باهل مکه رساند. جبرئیل (ص) مصطفى (ص) را از آنچه حاطب کرد، خبر داد. رسول على (ع) را و زبیر را بر پى آن زن بفرستاد، گفت: «ائتو روضة خاخ فانکم تجدون بها امرأة معها کتاب، فخذوه منها و خلوا سبیلها و ان لم تدفعه الیکم فاضربوا عنقها».


روید تا بروضه خاخ آنجا زنى را دریابید که با وى نامه‏اى است. آن نامه از وى بستانید و زن را تعرض مرسانید و اگر نامه ندهد، او را گردن زنید. رفتند تا بآن موضع و زن را دریافتند. و گفت: ما معى کتاب، با من هیچ نامه نیست. بجستند او را و نامه نیافتند. خواستند که باز گردند، على (ع) گفت: و الله ما کذبنا رسول الله (ص) و الله لنخرجن الکتاب او لاضربنک بالسیف.


آن زن بدانست که از دست ایشان نخواهد رست. نامه در میان گیسوى خود تعبیه کرده بود. بیرون آورد و بایشان داد. ایشان نامه بحضرت نبوت آوردند. رسول خدا آن ساعت از نماز پیشین باز گشته بود. کس فرستاد و حاطب را برخواند و نامه بوى نمود. حاطب اقرار داد و عذر آورد که: یا رسول الله و الله ما کفرت منذ اسلمت و لا غششتک منذ نصحتک و لا احبتهم منذ فارقتهم و لکن لم یکن احد من المهاجرین الا و له بمکة من یمنع عشیرته، و کنت غریبا فیهم و کان اهلى بین ظهرانیهم فخشیت على اهلى فاردت ان اتخذ عندهم یدا. و قد علمت ان الله تعالى ینزل بهم بأسه و ان کتابى لا یغنى عنهم شیئا. رسول خدا (ص) عذر از وى بپذیرفت، و او را بآنچه گفت راست گوى داشت. عمر خطاب برخاست، گفت: دعنى یا رسول الله اضرب عنق هذا المنافق، انه قد خان الله و رسوله. بگذار مرا یا رسول الله تا این منافق را گردن زنم، که با خداى و رسول خیانت کرده رسول خدا از آن گفتار عمر در خشم شد، آن گه گفت: «و ما یدریک یا عمر؟ لعل الله قد اطلع على اهل بدر، فقال لهم: اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم، و هم اهل بدر و ما اهل بدر اهل بدر، و ما اهل بدر اهل بدر، و ما اهل بدر اهل بدر. فلا تقولوا لحاطب الا خیرا فانزل الله تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکمْ أوْلیاء.


ولد حاطب بن ابى بلتعة فى زمان رسول الله (ص) و یروى عن عمر بن الخطاب، اصله من الازد و اعتقه عبید الله بن حمید بن زهیر الذى قتله على (ع) یوم بدر کافرا، و کان حاطب یبیع الطعام و مات بالمدینة و صلى علیه عثمان عفان و هو ممن حضر بیعة الرضوان. تلْقون إلیْهمْ بالْمودة اى تلقون الیهم اخبار النبى (ص) و سره بالمودة التى بینکم و بینهم. و قیل: معناه تلقون الیهم المودة و الباء زائدة، کقوله: «و منْ یردْ فیه بإلْحاد» بظلم، اى الحاد. و القاء المودة الیهم تقربهم الیهم بالمکاتبة.


و قدْ کفروا الواو للحال. اى و حالهم انهم. کفروا. بما جاءکمْ من الْحق یعنى القرآن و الرسول. یخْرجون الرسول و إیاکمْ من مکة أنْ توْمنوا یعنى: لان تومنوا و بان تومنوا، کانه قال: یفعلون ذلک لایمانکم بالله.


إنْ کنْتمْ خرجْتمْ جهادا فی سبیلی و ابْتغاء مرْضاتی هذا شرط جوابه متقدم. و التقدیر إن کنتم خرجتم اوطانکم للجهاد فى سبیلى و بطلب مرضاتى لا تتخذوا عدوی و عدوکمْ أوْلیاء. معنى اینست که: اگر بیرون آمدن شما از میان ایشان و بریدن شما از خان و مان خویش از بهر جهاد است، در راه من و جستن خشنودى من، پس دوستى مگیرید با دشمنان خویش و دشمنان من. تسرون إلیْهمْ بالْمودة و أنا أعْلم بما أخْفیْتمْ و ما أعْلنْتمْ این سخن در هم پیوسته است، میگوید: در نهان با ایشان دوستى مینمائید و من میدانم آنچه شما نهان میدارید از دوستى ایشان و آنچه آشکارا میکنید از ایمان خویش. و منْ یفْعلْه منْکمْ الهاء راجعة الى الاتخاذ المنهى عنه، اى من یفعل ما نهیت عنه من موالاتهم. فقدْ ضل سواء السبیل اى زاغ عن الطریق المستقیم. میگوید: هر که آن کند که حاطب کرد، از شما پس از این، او از راه راست بر گشت و طریق ایمان گم کرد.


إنْ یثْقفوکمْ اى یصادفوکم و یظفروا بکم. یکونوا لکمْ أعْداء و لا ینفعکم القاء المودة الیهم و یبْسطوا إلیْکمْ أیْدیهمْ بالقتل و الضرب.


و ألْسنتهمْ بالشتم و السب. خبر میدهد رب العالمین که دوستى ایشان و تقرب بایشان در آن نفع شما نیست، که اگر بر شما دست یابند و هر جاى که شما را دریابند، ابقا نکنند هم دست گشایند بقتل و ضرب، و هم زبان گشایند بسب و شتم. و ودوا لوْ تکْفرون. کسا کفروا، و آن گه شما را دوست شوند که همچون ایشان کافر شوید. هذا کقوله: «و لنْ ترْضى‏ عنْک الْیهود و لا النصارى‏ حتى تتبع ملتهمْ» و قیل: من خالف عقده عقدک، خالف قلبه قلبک.


لنْ تنْفعکمْ أرْحامکمْ و لا أوْلادکمْ الذین بمکة، و هم کفار، اى لا یغنون عنکم من الله شیئا و لا تهلکوا انفسکم بسبب من لا ینفعکم. یوْم الْقیامة یفْصل بیْنکمْ قرأ عاصم و یعقوب یفصل بفتح الیاء و کسر الصاد مخففا و قرأه حمزة و الکسائى بضم الیاء و کسر الصاد مشددا و قرأ ابن عامر بضم الیاء و فتح الصاد مشددا و قرأ الباقون بضم الیاء و فتح الصاد مخففا. و المعنى یوم القیامة یحکم بینکم و قیل: یفرق بین الوالد و ولده و بین القریب و القریب فیدخل اهل طاعته الجنة و اهل معصیته النار. و الله بما تعْملون بصیر فیجازیکم باعمالکم.


قدْ کانتْ لکمْ أسْوة اى قدوة حسنة و سنة حسنة. فی إبْراهیم اى فى اقوال ابراهیم. «و الذین معه» من المومنین. إذْ قالوا لقوْمهمْ المشرکین إنا برآوا منْکمْ جمع برى کظریف و ظرفاء و برآوا منْکمْ اى من قرابتکم.


و مما تعْبدون من دون الله کفرنا بکم» انکرنا دینکم و تبرأنا منکم. «و بدا بیْننا و بیْنکم الْعداوة و الْبغْضاء أبدا


بالسیف و القلب. حتى توْمنوا بالله وحْده لا شریک له فحینئذ نترک عداوتکم و نوالیکم.


این خطاب با حاطب است و با مومنان، ایشان را اقتدا میفرماید به ابراهیم خلیل که ابراهیم از مشرکان و قرابات کفار بیزارى و دورى گزید. دانست که دشمنان‏اند و با ایشان دوستى نگرفت و قوله: إلا قوْل إبْراهیم هذا مستثنى من الاسوة، اى لا تقتدوا به فى استغفاره. لأبیه فان اباه کان کافرا و ذلک الاستغفار کان عن موعدة وعدها اباه بأن یومن فلما علم انه لا یومن امتنع من استغفاره و قوله: ما أمْلک لک من الله منْ شیْ‏ء یقول ابراهیم لابیه ما اغنى عنک و لا ادفع عنک عذاب الله ان عصیته و اشرکت به و فى هذه الآیة دلالة بینة على تفضیل نبینا محمد (ص) و ذلک انه حین امر بالاقتداء به امر على اطلاق و لم یستثن، فقال. ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکمْ عنْه، فانْتهوا و حین أمر بالاقتداء بابراهیم استثنى. قوله: ربنا علیْک توکلْنا. قیل: هذا من تمام کلام ابراهیم، و قیل: استیناف و معناه: قولوا ایها المومنون ربنا علیْک توکلْنا فهو تعلیم منه سبحانه لهم کیف الثناء علیه، علیْک توکلْنا اى بک وثقنا. و إلیْک أنبْنا اى اقبلنا بالطاعة. و إلیْک الْمصیر اى المرجع و المنقلب.


ربنا لا تجْعلْنا فتْنة للذین کفروا اى لا تظهر هم علینا فیفتتنوا بذلک فیظنوا أنهم على حق و نحن على باطل و قال مجاهد: لا تعذبنا بایدیهم و لا بعذاب من عندک، فیقولون: لو کان هولاء على الحق ما اصابهم ذلک و اغْفرْ لنا استر لنا ذنوبنا. إنک أنْت الْعزیز اى الغالب القوى. الْحکیم: العالم.


لقدْ کان لکمْ فیهمْ یعنى: فى ابراهیم و من معه من الاولیاء و الانبیاء.


أسْوة حسنة قدوة صالحة لمنْ کان یرْجوا الله و الْیوْم الْآخر اى یرجو ثوابه و یومل لقاءه فى الیوم الآخر و یخشى البعث و الحساب. و منْ یتول اى یعرض عن الایمان. فإن الله هو الْغنی عن عباده الْحمید المحمود فى ارضه و سمائه لا یلحقه شین من کفر الکافرین و انما اعید ذکر الاسوة لان الاولى متعلقة بالبراءة من الکفار و من فعلهم. و الثانیة امر بالائتساء بهم لینالوا من ثوابهم ما نالوا او ینقلبوا الى الآخرة کانقلابهم و قیل: الاولى اسوة باقواله و الثانیة بافعاله. قیل لما نزلت هذه الآیات اظهر المومنون عداوة اقربائهم المشرکین فى الله و تبروا منهم، فعلم الله شدة وجد المومنین بذلک فانزل الله سبحانه: عسى الله أنْ یجْعل بیْنکمْ و بیْن الذین عادیْتمْ منْهمْ اى من مشرکى مکة مودة یعنى: بان یهدیهم الله للذین فیصیروا لکم اولیاء و اخوانا ففعل الله تعالى ذلک فاسلم کثیر منهم فصاروا لهم اولیاء و اخوانا و خالطوهم و ناکحوهم و قیل: الذین عادیْتمْ منْهمْ هو ابو سفیان بن حرب. و المودة مودة الاسلام و تزویج ام حبیبة ابنته من رسول الله (ص) و کانت ام حبیبة تحت عبید الله بن جحش بن رباب و کانت هى و زوجها من مهاجرة الحبشة فتنصر زوجها و حاولها ان تتابعه فأبت و صبرت على دینها و مات زوجها على النصرانیة فبعث رسول الله (ص) الى النجاشى فیها لیخطبها علیه، فقال النجاشى لاصحابه: من اولاکم بها؟ قالوا: خالد بن سعید بن العاص.


قال: فزوجها من نبیکم، ففعل و مهرها النجاشى اربع مائة دینار و ساق الیها مهرها.


عسى من الله واجبة و هو للطمع و الرجاء، اى کونوا على رجاء من ذلک. و قوله: و الله قدیر یعنى: على ان یجعل بینکم و بینهم مودة و الله غفور یعنى: لمعاصیهم اذا اسلموا: رحیم یعنى: بالمومنین حیث ادخل اقرباءهم فى دینهم ثم رخص الله عز و جل فى صلة الذین لم یعادوا المومنین و لم یقاتلوهم و لم یخرجوهم فقال: لا ینْهاکم الله عن الذین اى عن بر الذین. لمْ یقاتلوکمْ فی الدین و لمْ یخْرجوکمْ منْ دیارکمْ اى لم یوذوکم بمکة حتى اضطررتم الى الخروج منها أنْ تبروهمْ فى موضع الخفض بدلا من الذین و المعنى: لا ینهیکم الله عن ان تبروا الذین لم یقاتلوکم فى الدین. و تقْسطوا إلیْهمْ اى تحسنوا الیهم و تعطوهم مما تملکون من طعام و غیره قسطا و الاقساط ان تعطوهم مثل ما یعطون.


در سبب نزول این آیت علماء تفسیر مختلف‏اند. ابن عباس گفت: در شأن‏ خزاعة و بنى جذیمه و بنى مدلج فرو آمد که با رسول خدا (ص) عقد مصالحت بستند و عهد داشتند که قتال نکنند و رسول را و مومنان را نرنجانند و از مکه بیرون نکنند و دشمنان رسول را یارى ندهند. رب العالمین رسول را و مومنان را رخصت داد که با این قوم على الخصوص هر چند که کافرانند اگر نیکویى کنید وصلت دهید و داد ایشان بایشان رسانید، شما را منع نیست و در آن نهى نیست. قتادة گفت: حکم این آیت بر عموم بود، هر کافر که با رسول قتال نکردید و مومنان را نرنجانیدید با ایشان پیوستن ببر وصلت رخصت بود، تا آیت آمد که: فاقْتلوا الْمشْرکین الآیة... پس منسوخ شد و بقول قتادة این آیت منسوخ است و قیل: الآیة واردة فی شأن الذین آمنوا و اقاموا بمکة و لم یهاجروا لما بهم من الضعف، و قیل: ارید بذلک النساء و الصبیان، و قیل: نزلت فی اسماء بنت ابى بکر و ذلک ان امها قتیلة بنت عبد العزى قدمت علیها المدینة بهدایا و هی مشرکة، فقالت اسماء: لا اقبل منک هدیة و لا تدخلین بیتى حتى استأذن رسول الله. فسألت لها عائشة رسول الله (ص) فأمرها ان تقبل هدیتها و تحسن الیها ثم ذکر الذین نهاهم عن صلتهم فقال: إنما ینْهاکم الله عن الذین قاتلوکمْ فی الدین و أخْرجوکمْ منْ دیارکمْ و ظاهروا على‏ إخْراجکمْ و هم کفار مکة الذین ألجئوکم الى الهجرة من مکة أنْ تولوْهمْ یعنى: ینهیکم عن ان تتولوهم بالنصر و المودة و البر و الصلة.


و منْ یتولهمْ بالمودة و بمکاتبة سر النبى (ص). فأولئک هم الظالمون المستوجبون لعذاب الله. قال بعض المفسرین: نسخت الآیة الاولى بهذه الآیة و نسخ معنى الآیتین بآیة السیف.


یا أیها الذین آمنوا إذا جاءکم الْموْمنات مهاجرات اى شما که مومنانید، چون زنان مهاجرات بشما آیند، از مکه هجرت کنند به مدینه.


فامْتحنوهن ایشان را امتحان کنید، حال ایشان و سبب آمدن ایشان بتحقیق بازدانید. امتحان، بقول بعضى مفسران آنست که: رسول خدا ایشان را سوگند دادى‏ که نه بغض شوهر را آمد و نه نشوز و نه غیرت را و نه عشق و هواى مردى را و نه رغبت بدنیا و التماس مرادى را و نه مجرد دوست داشت زمین مدینه را، بلکه دوست داشت دین اسلام را هجرت کرد و دوستى خداى و رسول را و جز رضاى خداى و رسول و رغبت بدین اسلام او را مرادى دیگر نیست. بقول بعضى امتحان آنست که بزبان بگفتى: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله». رب العالمین گفت: چون این سوگند یاد کرد و امتحان حاصل شد، از وى بظاهر بپذیرید و حقایق باطن و ضمیر دل بالله افکنید که شما را بآن راه نیست و جز الله بآن عالم نیست.


اینست که گفت: الله أعْلم بإیمانهن آن گه گفت: فإنْ علمْتموهن موْمنات چون از ایشان بدانستید بدلایل ظاهر که مومنات‏اند و هجرت ایشان از بهر خداى و رسول است، فلا ترْجعوهن إلى الْکفار لا هن حل لهمْ و لا همْ یحلون لهن ایشان را فا کافران مدهید که نه زن مسلمانان حلالست مرد کافر را، و نه مرد کافر زن مسلمان را حلالست. این آیه در شأن زنى فرود آمد نام وى سبیعة بنت الحارث الاسلمیة که از شوهر خویش بگریخت سال حدیبیة و هجرت کرد. رسول خدا او را امتحان کرد، چنان که الله فرموده و او را مومنه یافت. شوهر وى آمد صیفى بن الواهب گفت: یا محمد رد على امرأتى. زن من با من فرست که تو در صلح حدیبیة با ما چنان شرط کردى که هر که آن ما بتو آید با ما فرستى. رسول خدا گفت: این شرط کرده‏ام در مردان نه در زنان که زنان گرویده بهیچ حال کافران را نشایند و ایشان را حلال نباشند و این آیت بر وفق این حکم فرو آمد. پس رسول خدا بفرمود تا کاوین که آن شوهر کافر به سبیعة داده بود، با وى دادند. اینست که رب العالمین گفت: و آتوهمْ ما أنْفقوا یعنى: اعطوا الزوج الکافر ما انفق علیها من المهر. قیل: ان لم یوجد لها مال فی الحال یوخذ من المومن الذى یرید التزوج بها مقدار ذلک المهر و یرد على الکافر. فان لم یتزوج بها احد من المومنین کان سبیلها سبیل المعسر بالدین الى ان یجد میسرة. و یقال: تزوج سبیعة عمر بن الخطاب.


و لا جناح علیْکمْ أنْ تنْکحوهن اى لا جناح فی نکاح المهاجرات. إذا آتیْتموهن مهورهن و ایتاء المهر لیس بشرط لتحلیلها کما ان ذاک لیس بشرط فی المومنات فی قوله: «و آتوا النساء صدقاتهن نحْلة» لکنه جث على اتیانهن مهورهن اذا طالبن بها.


و قیل: نزلت هذه الآیة فی ام کلثوم بنت عقبة بن ابى معیط جاءت مهاجرة فی عام الهدنة فجاء اخواها رسول الله (ص) یسترد انها فنزلت هذه الآیة، قوله: و لا تمْسکوا بعصم الْکوافر قرأ ابو عمرو و یعقوب بالتشدید و الآخرون بالتخفیف، معنا هما واحد.


و العصمة الامساک و الکف و هی ها هنا حرمة النکاح، یعنى: اذا تباینت الادیان فقد انقطعت العصمة، و اصل العصمة الحبل، یقال لکل ما امسک شیئا عصمة اى من اسلم و بقیت امرأته کافرة او اسلمت المرأة و بقى الزوج کافرا فقد انقطعت العصمة و لا تمسکوا بها فلا حرمة لها و الْکوافر طائفتان من النساء طائفة قعدت عن الهجرة و ثبتت على الکفر و طائفة ارتدت عن الهجرة و لحقت بازواجها الکفار. قال الزهرى: لما نزلت هذه الآیة طلق عمر بن الخطاب امرأتین کانتا له بمکة مشرکتین احدیهما بریعة بنت ابى امیة ابن المغیرة فتزوجها بعده معاویة بن ابى سفیان و هما على شرکهما بمکة. و الأخرى ام کلثوم بنت عمرو الخزاعیة ام عبد الله بن عمر فتزوجها ابو جهم بن حذافة و هما على شرکهما و کانت اروى بنت ربیعة بن الحارث بن عبد المطلب تحت طلحة بن عبید الله فهاجر طلحة و هی بمکة على دین قومها ففرق الاسلام بینهما حین نهى عن التمسک بعصم الْکوافر ثم تزوجها خالد بن سعید بن العاص بالاسلام و کانت ممن فر الى رسول الله (ص) من نساء الکفار فحبسها و زوجها خالد بن سعید بن العاص.


قال الشعبى و کانت زینب بنت رسول الله امرأة ابى العاص بن الربیع اسلمت و لحقت بالنبى (ص) فی المدینة و اقام ابو العاص بمکة مشرکا ثم اتى المدینة و اسلم فردها علیه رسول الله (ص). و سْئلوا ایها المومنون. ما أنْفقْتمْ اى ان لحقت امرأة منکم بالمشرکین مرتدة فاسئلوا ما انفقتم من المهر ممن تزوجها منهم اذا منعوها.


و لْیسْئلوا یعنى: المشرکین الذین لحقت ازواجهم بکم. ما أنْفقوا من المهر ممن تزوجها منکم. ذلکمْ حکْم الله یحْکم بیْنکمْ فیه فاحکموا. و الله علیم بمصالح امورکم حکیم فیما امرکم به من التسویة و العدل. قال الزهرى: و لولا الهدنة و العهد الذى کان بین الرسول الله (ص) و بین قریش یوم الحدیبیة لامسک النساء و لم یرد الیهم صداقا و کذلک کان یصنع بمن جاءه من المسلمات قبل العهد فلما نزلت هذه الآیة اقر المومنون بحکم الله عز و جل و ادوا ما امروا به من نفقات المشرکین و ابى المشرکون أن یقروا بحکم الله تعالى فیما امر من اداء النفقات المسلمین فانزل الله عز و جل.


و إنْ فاتکمْ شیْ‏ء منْ أزْواجکمْ إلى الْکفار فاتکم اى ذهب عنکم شى‏ء، اى احد و کذلک قرأ ابن مسعود: فعاقبْتمْ و قرئ فعقبتم أی غزوتم بعقب ذلک فغنمتم فآتوا الذین ذهبتْ أزْواجهمْ الى الکفار منکم مثْل ما أنْفقوا علیهن من الغنائم التى صارت فی ایدیکم من اموال الکفار، و قیل: معناه فعاقبتم المرتدة بالقتل. قال ابن عباس و کان جمیع من لحق بالمشرکین من نساء المومنین المهاجرین راجعة عن الاسلام ست نسوة فاعطى رسول الله (ص) ازواجهن مهور نسائهم من الغنیمة.


و اتقوا الله الذی أنْتمْ به موْمنون. اختلف القول فی أن رد مهر من اسلمت من النساء الى ازواجهن کان واجبا او مندوبا، و اصله ان الصلح هل کان وقع على رد النساء؟


فیه قولان: احدهما انه وقع على رد الرجال و النساء جمیعا لما روینا انه لا یأتیک منا احدا لا رددته ثم صار الحکم فی رد النساء منسوخا بقوله: فلا ترْجعوهن إلى الْکفار فعلى هذا کان رد المهر واجبا. القول الآخر: ان الصلح لم یقع على رد النساء لانه‏


یروى على انه لا یأتیک منا رجل و ان کان على دینک الا رددته فعلى هذا کان رد المهر مندوبا


و ذهب بعض الفقهاء الى أن هذه احکام تبعت الهجرة و الهدنة التى کانت بینهم فلما انقضت زالت تلک الاحکام و نسخت.


یا أیها النبی إذا جاءک الْموْمنات یبایعْنک سمیت البیعة لان المبایع یبیع نفسه بالجنة و منه قوله عز و جل: إن الله اشْترى‏ من الْموْمنین أنْفسهمْ.


قیل: کان النبى (ص) اذا بایع النساء وضع قدحا من الماء فکان یضع یده فیه ثم یأمرهن ان یغمسن ایدیهن فیه. و قیل: نزلت هذه الآیة یوم فتح مکة


لما فرغ رسول الله (ص) من بیعة الرجال و هو على الصفا و عمر بن الخطاب اسفل منه و هو یبایع النساء بأمر رسول الله یأخذ ایدیهن فوق ثیابه و یبلغهن عنه و ما کان رسول الله (ص) یأخذ بید امرأة عند البیعةو قیل: امر اخت خدیجة خالة فاطمة فبایعت النساء و کانت هند بنت عتبة بن ربیعة امرأة ابى سفیان بن حرب فی جملتهن متنقبة متنکرة مع النساء خوفا من رسول الله ان یعرفها فقال النبى (ص) ابایعکن على‏ أنْ لا یشْرکْن بالله شیْئا فرفعت هند رأسها و قالت و الله انک لتأخذ علینا امرا ما رأیناک اخذته على الرجال و بایع الرجال یومئذ على الاسلام و الجهاد فقط. فقال رسول الله (ص): «انک لهند بنت عتبه» قالت: نعم فاعف عما سلف عفا الله عنک، تعنى ما صنعت بحمزة. فقال رسول الله: «ابایعکن أنْ لا یشْرکْن بالله شیْئا قالت من الشرک فررنا الیک فما اشرکنا منذ اسلمنا.


فقال رسول الله: و لا یسْرقْن فقالت هند. ان ابا سفیان رجل شحیح و انى آخذ من ماله ما یکفینى و ولده. فقال رسول الله: «بالمعروف»


و قیل: کان ابو سفیان واقفا هناک، فقال: نعم ما اصبت شیئا فیما مضى و فیما غبر فهو لک حلال و قال صلى الله علیه و سلم: و لا یزْنین فقالت: هند و هل تزنى الحرة؟ فقال صلى الله علیه و سلم «لا و الله ما تزنى الحرة».


فقال رسول الله: و لا یقْتلْن أوْلادهن یعنى: وأد البنات مخافة الفقر، فقالت هند: نحن ربیناهم صغارا و انتم قتلتموهم کبارا، فانتم اعلم و هم. فضحک عمر و ضحک رسول الله من قولها و کان قد قتل ابن لها یوم بدر، یقال له حنظلة بن ابى سفیان فقال رسول الله: و لا یأْتین ببهْتان یفْترینه بیْن أیْدیهن و أرْجلهن‏ یعنى: الکذب و النمیمة و المشى بالسعایة یختلقنه من تلقاء انفسهن. قالت: هند: و الله ان البهتان لقبیح و انک لا تأمرنا الا بالرشد و مکارم الاخلاق. و قیل: المراد بالبهتان هاهنا ان تلتقط مولودا و تقول لزوجها: هذا ولدى منک، فهو البهتان المفترى. بیْن أیْدیهن و أرْجلهن لان الولد اذ اوضعته الام سقط بین یدیها و رجلیها. و لا یعْصینک فی معْروف‏


اى فی کل امر وافق طاعة الله و فی کل امر فیه رشدهن. قال سعید بن المسیب و الکلبى و عبد الرحمن بن زید: هو النهى عن النوح و الدعاء بالویل و تمزیق الثوب و نتف الشعر و حمش الوجه و ان لا تحدث المرأة الرجال الا ذا محرم و لا تخلو برجل عیر ذى محرم و لا تسافر الا مع ذى محرم.


روى ان خولة بنت الحکم الانصاریة السلمیة قالت: یا رسول الله مات لى اخ، فنحت علیه فاسعدتنى امرأة، و قد مات لها اخ أ فتأذن لى ان اذهب فاسعدها على النوح ثم امسک؟ فقال رسول الله: «لا تفعلى! فما زالت تراجعه حتى اذن لها و قال اذهبى فاسعدیها لم امسکى»


روى ابو مالک الاشعرى عن النبى (ص) قال: «اربع فی امتى من امر جاهلیة لا یترکونهن: الفخر بالاحساب، و الطعن فی الانساب و الاستسقاء بالنجوم و النیاحة»


و قال صلى الله علیه و سلم: «النائحة اذا لم تتب قبل موتها تقام یوم القیامة علیها سربال من قطران و درع من جرب»


و قال: «لیس منا من ضرب الخدود و شق الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیة».


و قال صلى الله علیه و سلم: «هذه النوائح یجعلن یوم القیامة صفین: صفا عن الیمین و صفا عن الیسار و ینبحن کما تنبح الکلاب»


و روى ان عمر بن الخطاب رضى الله عنه سمع نائحة فاتیها فضربها حتى وقع خمارها عن رأسها فقیل: یا امیر المومنین! المرأة قد وقع خمارها! قال: انها لا حرمة لها.


قوله تعالى: فبایعْهن اى اذا بایعنک فبایعهن. و اسْتغْفرْ لهن الله إن الله غفور رحیم.


قالت عائشة: کان النبى (ص) یبایع النساء بالکلام بهذه الآیة: «لا تشرکوا بالله شیئا»


قالت: و ما مست ید رسول الله ید امرأة الا امرأة یملکها. و قالت امیمة بنت رقیقة بایعت رسول الله فی نسوة فقال فیما استطعتن و اطقتن؟ فقلت رسول الله ارحم بنا من انفسنا! قلت: یا رسول الله صافحنا. فقال: «انى لا اصافح النساء انما قولى لامرأة کقولى لمائة امرأة».


یا أیها الذین آمنوا اى گرویدگان! لا تتولوْا قوْما غضب الله علیْهمْ و هم الیهود و ذلک ان ناسا من فقراء المسلمین کانوا یخبرون الیهود باخبار المسلمین و یتواصلونهم فیصیبون بذلک من ثمارهم فنهاهم الله سبحانه عن ذلک. قدْ یئسوا من الْآخرة یعنى: هولاء الیهود یئسوا من الآخرة بأن یکون لهم فیها ثواب و خیر کما یئس الْکفار الذین ماتوا و صاروا فی القبور من ان یکون لهم حظ و ثواب فی الآخرة و قیل: کما یئس الکفار الذین فی القبور من رحمة الله و قیل: کما یئس الکفار الذین فی الاحیاء من المقبورین ان یرجعوا الیهم.